زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در برگشت به کربلا
بـرگـشـتـم از رســالـت انــجــام داده ام زخـمی تـرين پيـمبـر غمگيـن جـاده ام نا بـاورانـه از ســفـرم، خـيـل خـارهـا تـبــريـك گـفـتـه انـد به پـای پــيــاده ام يا نيست باورم كه در اين خاك خفته ای يـا بـر مـزار بـاور خود ايــسـتـاده ام بــارانـم و ز بـام خــرابــه چــكــيــده ام شـرمـنـده ســه سـالـه از دست داده ام زير چـراغ مـاه سرت خـواب رفــته ام بـر شـانـه كـجـاوه تـو ســر نهــاده ام دل می زدم به آب بـر آتــش بـرای تـو از خـيمه ها بپـرس كه پـروانه زاده ام چون ابـر آب می شـدم از آفـتـاب شـام تـا ذره ای خــلـل نــرســد بـر اراده ام |